معرفی شاعر حماسه سرای کرد احمد خانی
احمد فرزند شیخ الیاس متخلص به « خانی » ( معاصر شکسپیر)در روستای خان نزدیک شهر بایزید در ناحیه استان حکاری (در ترکیه امروزی) در سال 1650 میلادی چشم به جهان گشود و به کره خاکی پای نهادند که دلیل انتصاب وی به خان بدین خاطر می باشد و نیز بعضی دیگر وی را به طایفه و قبیله ی خانیان منسوب می کنند،در كتاب «دایره المعارفاسلامی» آمده كه شیخ احمد خانی در میان سالهای 1063 - 1000 هجری قمری زیسته. دكتر »بلچ شیركو» در كتاب «القضیة الكردیه» می گوید: خانی افسانه «مم وزین» را در سال 1011 هجری قمری نوشته و در سال 1072 چشم ازدنیا فرو بست.
امین زكی بگ نیز در »تاریخ كرد و كردستان» و «نامداران كرد» (مشاهیر كرد) این تاریخ را پذیرفته و سخندكتر شیركو را تكرار كرده است. استاد علاءالدین سجادی بعد از تحقیق و تفحص فراوانمی گوید خانی در سال 1070 هجری متولد شده ودر 1126 در سن 56 سالگی دار فانی را وداعگفته. استاد حسن قزلجی هم در ابتدای كتاب «مم وزین» خانی كه توسط استاد هه ژار(عبدالرحمن شرفكندی) به لهجه موكریانی برگردانده شده می گوید: خانی در سال 1070 هجری متولد شده ودر سن 58 سالگی در بایزید وفات یافته و در همانجا تشییع شدهاست.
استاد گیوموكریانی در ابتدای كتاب مم وزین می گوید: خانی در سال 1061 هجریمتولد و در 1135 هجری در سن 74 سالگی در بایزید دار فانی را وداع گفتهاست.
استاد دكتر نافع آگره ای هم د ركتاب «چند شاعر در سرزمین بادینان»می گوید: خانی در سال 1061 هجری تولد یافته اما برای وفاتش هیچ تاریخی را ذكر نكردهاست.
استاد امین بوزارسلان در ابتدای اثر مم وزین می گوید: خانی در سال 1062 هجری در روستای خانی به دنیا آمده و در سال 1120 در سن 58 سالگی وفات یافته است. حال برای اینكه بتوانیم سال ولادت و وفات خانی را به دست آوریم، لازم است اشعارش رابكاویم تا تاریخ (دقیق) زندگی و وفات این شاعر را به دست آوریم، به ویژه سال تولدشرا. خانی در ابتدای داستانش می گوید:(( سالی كه من به دنیا آمدم مورخه 1061 بود و درسال 1105کتاب «مم و زین» را به پایان رساندم)).
حالدر می یابیم كه شیخ احمد خانی در سال 1061 هجری متولد شده ودر 1105 کتاب«مم وزین» رانوشته و مشخص است كه وی نتواند به سال وفات خود اشاره ای بكند. براساس سخنان استادسجادی در كنار كتاب »صمدیه« سال وفات خانی به حروف ابجدنوشته شده كه می گوید: «طارخانی اله ر به » كه مصادف با سال 1119 می باشد.
براساس اسناد مذكور خانی در 1061هجری در شهر بایزید متولد و در همانجا نیز نشو و نما یافته، در همان دوران كودكیمشغول خواندن قرآن و كتاب های دیگری شده، سپس به مسجد مرادیه رفته و برای ادامهتحصیل به شهرهای اورفا، اخلات، بتلیس و جاهای زیاد دیگری را گشته و هر كجا كه عالمودانایی را یافته نزدش اقامت گزیده و شهد علمش را چشیده. سپس به مصر رفته و اجازهملایی را گرفته و به زادگاه و سرزمینش برگشته وبقیه زندگی اش را به وعظ و را هنماییمردم و سرودن شعر و شاعری به سر برده تا اینكه در 1119 دار فانی را وداع گفته و درهمانجا مدفون گشته.
خانی علوم اولیه و ابتدائی خود را در مساجد و حجره ها و نیز در مدارس بزگ شهرها مانند بایزید، تبریز و بدلیس فرا گرفت وی قبل از سن چهارده سالگی از برجستگیها و استعدادهای درخشانی بر خوردار بود، و نیز تلاش و کوشش خود را در زمینه ی بارور کردن بعد علم و معرفت به کار می گرفت و پس از آن شهر بایزید را ترک نموده و به شهر فراز پایتخت کشور عثمانی راهی گشت، مدت زمانی در آنجا سکونت گزید و علوم و دانستنیهای خویش را از مشایخ و علمای بزرگ اخذ نمود و بر همه ی علوم عصری تسلط و آگاهی کافی یافت، البته در فرا گیری مطالب و بخاط سپردن آنها بسیار نمونه و تیز عمل می نمود و دارای استعداد فوق العاده ای بود. و در ادبیات عربی، فقه اسلامی، تصوف عرفان بخصوص در شعر دست بالایی داشتند و همراه با آن فرهنگ گسترده و شناخت ژرفی که در زمینه ادبیات و فلسفه و مسائل دینی داشتند شهرت پیدا کرد. احمد خانی علاو بر اینکه زبان کردی را می دانست و به آن افتخار می نمود، در عین حال به زبانهای عربی ، فارسی و ترکی نیز آشنا بودند و جوانان را به فراگیری و نوشتن آن فرا می خواند و هنگامی که به زادگاهش باز می گردد شروع به تآسیس مدارس دینی می نماید بدون اینکه توقع و انتظارو چشم داشتی از کسی داشته باشد داوطلب انجام وظیفه و تعلیم و تربیت جوانان می شود.
و برای یادگیری آنان کتابی سهل و آسان به نام (نوبهار بچوکان ) آماده می سازد تا اینکه علم را در نظر خوانندگان و مشتاقان و علاقه مندان به آن محبوب گرداند و بدین وسیله دوستی ملت و زبان خویش را اظهار نماید .
1-نوبهارا بچوکان : کارشناسان ادبی این کتاب را اولین اثر آموزشی کودکان می دانند که پس از وی کتاب امیلی نوشته ژان ژاک رووسو فیلسوف فرانسوی می باشد .
2- مموزین: داستان دلداری و عشق است یا بنا به گفته خانی داستان آزادی ملت كرداست.
3- عقاید كردی:راجع به خداشناسی و الهیات است و به شكل شعر سروده شده كه هنوز چاپ نشده است.
4-یوسف و زلیخا: داستان عشق و عاشقی یوسف و زلیخا ست كه از قرآن كریم اقتباس شده وهنوز چاپ نشده است.
5-لیلا و مجنون : داستان عاشقی لیلی و مجنون است كه به شعر گفته شده اما هنوز چاپ نشده است.
شاهكار خانی کتاب «مم وزین» است. این داستان حاصل شهد فكر،اندیشه و ذهن خانی است. خانی این گنجینه ارزشمند و پرزحمت وپایدار را از دریای فكر و اندیشه خودجمع كرده وبا تارو پود بی نظیر ابریشم سروده است.
نمونه ای از فرهنگ نوبهار کردی و ترکی :
ژپاش حه مد ئو سه له واتان
ئه و چه ند که لیمه نه ژلوغاتان
ویک ئيخستن ئه حمه دی خانی
ناوی نوبهار ابچووکان لی دانی
نه ژ بو ساحب ره واجان
به لکی ژبو بچووکی کورمانجان
گه ل گه ل وه ره گیت گیت هه ره
قاپی ده ره ئیشه ک که ره
سامان کایه ئوت گیایه
قویون مهه ئوکوز گایه
قوروت که شکه تولوغ مه شکه
سچان مشکه قورو حشکه
یوک باره ئیلان ماره
آغاج داره سویوغ ساره
گیچی بزنه آرواد ژنه
همچنین احمدخانی در رابطه با نگارش منظومه مم و زین چنین میگوید
نە خمێ وە ل پەردەیێ دەرینم
زینێ ئو مەمی ژ نوو ڤەژینم
دەرمان بکم ئە ز ئە وان دەوا کم
وان بێ مە دەدان ژ نوو ڤە راکم
خانی مولمع چهار زبانه دارد این در حالی است که معمولا شعرا مولمع دوزبانه داشته و دارند .
اینک نمونه ای از مولمع خانی با چهار زبان عربی ، فارسی ، ترکی ، و کردی تحت عنوان شهید کربلا :
فارت عمری فی هواک یا حبیبی کل حال
آه و ناله همدمم شد در فراغت ماه و سال
گر بنم قانم دیله رسه ن چوقده ن ئو لمیشدیر حلال
دین و ابتر بووم ژعیشقی من نه ما عه قل و که مال
انت فکری فی فوادی انت روحی فی الجسد
لشکر غمهای تو ملک دینم ویرانه کرد
داده گلدم عشق الندن ئیسترم سندن مدد
وان ته یاران بربه یه غما عه قل و دین و مولک و مال
طال غمی زاد همی شاع سری فی الملا
تشنه جام وصالم چون شهید کربلا
یوقسه سن دیوانه ئولدون نیجه حالم ئه ی دلا
یا ژنووه عیشوه یه ک دامن حه بیبا چاو غه زال
درادامه چند بيت از اشعار ديگر احمد خاني تقديم شما
سروران گرامي .
باغی سورگولان
Ezçûme baxê sorgolan Wextê sehergahê bixef
Min dî sedaya bulbulan Dagirtibûnher çar terf
Sewta hezar û qumrîyan, dengê rubab ûmuxennîyan
TeŞbîhê bezma bengîyan, hevdengê hevbûn çeng ûdef
Manendê mest û serxweŞan, ez çûme bezmamehwesan
Ebrû keman û çavreŞan, cerg û dilê min kirhedef
Peygan di cergê, dîlberî ten bûye sendûqa berî
Seddeq ji husna wî perî, hêjali min bû, kerb û gef
Hêja li min bû kerb û kîn, zahir xezeb, batinkenîn
Lê xemzeyek da min nihîn, eqlê me dîsan kirtelef
Dîsan hebîba çav belek, îhsan di gel min kirgellek
Lewra dîgel zûlfên xelek aloz me tînin qiŞt ûlef
Xemrîy û qiŞt û zulf û xal, hemyan li serruxsarê al
Dîger hêbûn ceng û cîdal, lêk alîyan bûn sef bisef
Diger hebûn de´wa û Şerr, derbû li min tîpateter
Jêk rakirin qelbu cîger rihtin ji dil xwînabikef
Rihtin gelek xûna dilan sehmarê zulfêsermilan
Bê rehm û mesta qatilan, meyxwar ji fincanasedef
Wanmeyxuran ebter kirin, bê quwwet û rengzer kirin
Wellah „ ji dil kher-kherkirin, „ Xanî “ bi sed ah û esef